خرامه
نشرارزشهای دفاع مقدس
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 9:7 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج)
يكي هم اين فرهنگ كه بي حجابي كلاس نداره.
به جاي امر و نهي بايد فرهنگ سازي بشه ، تا حجاب انتخاب بشه
![]() از خواهران گرامی خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند زیرا كه حجاب خون بهای شهیدان است. «شهید علی روحی نجفی» ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من «شهید محمدحسن جعفرزاده» -توصیه ای كه به خواهران دارم این است كه اگر می خواهند خون شهیدان را پایمال نكنند، این است كه حجاب خود را حفظ كنند. «شهید آبیاران»
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 8:36 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج)
و شما ای بر خون شهیدان تکیه زده ها! خوب زیر پایتان را نگاه کنید، آری... برخون نشسته اید. " شهید محمد حسین تجلی"
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 8:28 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج) عيد براي هرکس رنگ و بويي خاص دارد. بعضي ها ياد سفره هفت سين و آجيل و عيدي گرفتن مي افتند و بعضي هم ديد و بازديدها برايشان تداعي مي شود، ولي چند سالي است که عيد و تعطيلات نوروز برايم يادآور چيز ديگري است. وقتي حدود ده سال پيش براي اولين بار در اين تعطيلات نوروز پايم به مناطق جنگي باز شد، هيچگاه فکر نمي کردم که شايد اين سفر، دلم را در گرو چيزي ببرد و اسير خود کند. ادامه مطلب ... شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 8:21 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج) ميدان صبحگاه دوکوهه است اينجا؛ جايي که مثل دريا، انگار انتهايش معلوم نيست. جايي که زماني معراج روحانيِ عاشقان الله بود. جايي که بسياري در اينجا مهر شهادت بر پرونده خود زدند و براي هميشه سعادتمند شدند. درست در چنين ساعتهايي اينجا ديگر زمين نبود. اينجا عرش خدا بود. عرش واقعي خدا؛ چونکه عرشيان خاکي در اينجا با خدا ملاقات داشتند. و چه عاشقانه بود آن ملاقاتها! و اينک بعد از گذشت اين همه سال من در جاي آنها نشسته ام. چشم که بسته مي شود و گوش که از اين اصوات دنيوي فارق مي گردد به راحتي مي توان حضور آنها را در اينجا حس کرد. هنوز انگار از گوشه گوشه ميدان، صداي مناجات و العفو گفتن ها بگوش مي رسد. هر جاي ميدان را که نگاه مي کنم انگار عزيزي با خدايش خلوتي کرده و آنچنان عاشقانه با او مناجات مي کند که گويا فقط، خدا مال خود اوست. هرکس فانوسي به دست و پتويي به سر کشيده، بر گناهان نکرده اش توبه مي کند و ... و من اينک اينجا نشسته ام و همچنان به شرمندگي خود فکر مي کنم که آنها که بودند و من که هستم؟!! آنها چه کردند و من چه مي کنم؟!! آنها چطور بودند و من الان چطورم؟!!.............
مکه من فکه بوَد، منــــاي من دوکوهـــه قبله من جبهه و کربلاي من دوکوهه مدينه ام شلمچه و بقيع مــــن هويــــزه مروه من طلاييه، صفاي من دوکوهه ديار غربت و غم و وادي عشق و عرفـان جاي قبــول توبه و دعاي من دوکوهه اگرچه راه کربلا بسته به عاشقان است علقمــه و فرات و نينواي من دوکوهه قافله رفته و دگـــر جدايــــم از شهيــدان مريض هجرم و فقط دواي من دوکوهه شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 8:15 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج) جانباز دفاع مقدس گفت: یک شب که برای زیارت حرم امیرالمؤمنین رفته بودیم، امامخمینی را دیدم که سر به ضریح گذاشته و گریه میکردند. نزدیک ایشان به زبان عربی گفتم "من شما را بسیار دوست دارم، شما هم مرا دوست دارید؟" مادرم دستم را کشید و گفت "اذیت نکن، آقا دعا میکنند". ادامه مطلب ... شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 8:13 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج) قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند. ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهایی پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شنهای داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است . باز از فرسنگها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند . خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند اینچنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ... آری !
آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند . قربان آن انگشتی که وقتی برماشه بوسه می زد ، تمام کائنات بر آن بوسه می زدند . قربان آن نمازی که در سنگر شروع می شد و در بهشت به اتمام می رسید . ای مردم ! به حرم پاک امام قسم ، وقتی « بخشی » در کنج خاکریزی آرام گرفته بود ، تا ساعتها نمی دانستم که خواب است یا شهید گشته ، وقتی می گویم بخشی ، شما قلم بردارید و هر آنچه از خوبی می دانید بنویسید ، آنگاه چهره معصومش بر صفحه ظاهر می شود . ای شهیدان ! گمان می کردیم گذشت زمان ، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود . اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند . ای مردم ! وقتی « برقه ای » تیر خورد ، تا لحظه آخر می خندید .. به خدا قسم می خندید . . من با همین چشمانم دیدم . وقتی می گویم « برقه ای » ، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید . ای مسلمانان ! به خداوندی خدا قسم « لطیفیان » در آخرین کلماتش با بچه ها شوخی می کرد . بروید از شلمچه بپرسید و وقتی می گویم لطیفیان ، شما جدیت و مردانگی را بگیرید و برایش اندام بسازید . ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لبهای خشکیده تان در شلمچه ، اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم . هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم . خوشحالم که هنوز با کسانی رفت و آمد دارم که چون خودم داغ دیده و تنهایند . خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند .
ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ... تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود ... منبع: وبلاگ انصار الشهدا شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 7:57 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج)
خدايا تو را شکر مي کنم که شيعيان را با اسلحه شهادت مجهز کردي که عليه طاغوتها وستمگران و تجاوزگران قيام کنند و با خون سرخ خود ، ذلت هزار ساله را از دامن تشيع پاک کنند و ارزش و اهميت شهادت را در معرکه حيات بفهمند و با ايمان خدايي و اراده آهنين، خود را از لجنزار اسارت جسدي و روحي نجات بخشند. علي وار زندگي کنند و در راه سرخ حسين عليه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستين تشيع را که قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره کسب کنند. پنج شنبه 17 اسفند 1390برچسب:دانشگاه پیام نور مرکز خرامه, :: 11:13 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج) 1.یادمان شلمچه منطقه مرزی شلمچه در منتهیالیه غرب خرمشهر واقع شده است و نزدیکترین نقطه مرزی به بصره میباشد. شلمچه یکی از محورهای هجوم دشمن در 21/6/59 به خرمشهربود. در عملیات بیتالمقدس اگر چه خرمشهر آزاد شد ولی با توجه به اهمیت نظامی شلمچه، دشمن به سختی از آن دفاع کرد و آن را در اشغال خود نگه داشت و پس از آن،موانع، استحکامات و ردههای دفاعی متعددی در این منطقه ایجاد کرد.رزمندگان اسلام با اجرای عملیات کربلای 5 در دی ماه 1365، این مواضع را درهم شکستند و شلمچه را آزاد کردند که به پاس رشادت و شهادت رزمندگان اسلام بنای یادبودی در این منطقه ایجاد شده است. هر چند در پایان جنگ بار دیگر این منطقه را دشمن تصرف کرد اما این شهدا و ایثارگران بودند که سرزمین شلمچه را بازستادند، تا جای قدمهای علیبن موسیالرضا علیهالسلام در هنگام ورود به ایران همچنان زیارتگاه باشد.
ادامه مطلب ... یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:سردار, :: 9:24 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج) سرتیپ دوم بازنشسته كاك جمیل بابایی، از فرماندهان مناطق عملیاتی غرب در جنگ تحمیلی، عكس زیر را كه مربوط به سفر آیتاللهالعظمی خامنهای به پاوه در فروردین ماه سال 1360 است،روایت میكند:
یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:شهید آوینی, :: 8:50 بعد از ظهر :: نويسنده : سربازگمنام امام زمان(عج) درباره وبلاگ شهدا را به خاک نه به یاد بسپارید. ما هرچه داریم از شهدا داریم و بس. فعالیت در زمینه دفاع مقدس و شهدای عزیز ما وظیفه همه ماست و نشر آرمان ها و ارزش هایی که آنان دنبال آن بودند وظیفه ای مهمتر است. امیدواریم خوانندگان از آن استفاده کنند. ان شاءالله آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |